رویای خیس

مرا دوست بدار اندک ولی طولانی

رویای خیس

مرا دوست بدار اندک ولی طولانی

بار دیرینه

من در گوشه ای از خلوت تنهایی شب

به تو می اندیشم

ولبهایم بارها لبهای پر عطش تو را صدا می زنند

و دستانم در طلب دستان تو آب می شوند

آه...

پس کجایی ای یار دیرینه ی من؟

می دانم صدایم را میشنوی

گوشهایت نوازش آوای مرا می شناسد

وهمواره در جستجوی این آواست

ای یار دیرینه ی من

بیا که کلبه بی تو تاریک است

آسمان غمگین

وگلهای امید پژمرده است

در فراق دوری تو

بیا که چشمانم در طلب کورسوی امیدی از چشمانت است

پس...

ای یار دیرینه ی من به کدامین سرزمین سفر کرده ای؟

بیا که وجود تنهایم در تمنای وجود عاشقت می سوزد

ودم بر نمی آورد

بیا تا روشن کنیم با هم این کلبه را

وتا آسمان باری دگر لبخند زند

و تا گلهای امید باری دگر برویند

بیا تا با هم عشق را باری دگر آغاز کنیم

عشقی که پایانی جز وصال نیابد

بار دیرینه ی من بیا

که در انتظار سبزت من خواهم ماند...




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد