!..کفش هایم کو ؟
دم درچیزی نیست
لنگه کفش من این جاها بود
مادرم شاید این جادیشب
کفش خندان مرا،برده باشد به اتاق
که کسی پا نچپاند در آن
هیچ جایی اثر از کفشم نیست
نازنین کفش مرا درک کنید
کفش من کفشی بود
کفشستان
و به اندازه انگشتانم معنی داشت
پای غمگین من احساس عجیبی دارد
شصت پای من از این غصه ورم خواهد کرد
شصت پایم به شکاف سر کفش،عادت داشت
کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود
سیزده سال وچهل روز مرا در پا بود
((یاد باد آن که نهانش نظری با مابود))
دوستان!کفش پریشان مرا کشف کنید
من در این کلّه صبح،پی کفشم هستم
تا کنم پای در آن
و به جایی بروم
که به آن((نانوایی)) گویند
شاید آن جا بتوان،نان صبحانه ی فرزندان را
توی صف پیدا کرد
باید الان بروم،...اما نه
کفش هایمنیست
کفش هایم...کو؟!
همه ادما رو پر و بال دادم روی شونم تمرین پریدن کردن به سلامتی شونه هام که این روزها خیلی تنهان |
خداوندا با ستایشت تو را تسبیح می گویم | سُبحانَکَ اللهُمَ وَ بِحمدِک |
جز تو خدایی نیست | لا الهَ الاّ اَنْتْ |
کار بد کردم و بخود ظلم نمودم | عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسی |
به گناه خود اعتراف می کنم | وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبی اِغْفرلی |
تو مرا ببخش که تو بخشنده مهربانی | اِنَّکَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحیمْ |
اولین کسی که عاشقش میشی دلت را می شکنه و میره...
دیگه فکر میکنی حساب کار امده دستت
دومین کسی که عاشقش میشی می خوای از تجربه های قبلی
استفاده کنی که دیگه اشتباه نکنی اما باز اونم دلت رو میشکنه میره...
دیگه عشق برت مفهومی نداره... دیگه یه ادمی می شی که تا بحال نبودی
اگه یه ادم خوبم بیاد که باهات دوست بشه تلافی می کنی
انتقام میگیری اون میره پی کارش میره سراغ یکی دیگه
اینجوریه که دل تمام جهنمی ها می شکنه...!!
گفتی که از یادم تو میری؟ نه عزیزم مگه میشه؟
بجا چشمام قلبم اما پیش توست تا همیشه
فاصله بین منو تو تا کجا دنباله داره؟
قسمت این بود که جدا بمونیم از هم تا همیشه
روز موعود مطمئن باش که زیادم دور نیست
من کنار تو تو مال من تا همیشه
نمی دونم که چرا و با کی هستی........؟
نمی خوامم که بدونم........
با تو من خونه ای ساختم توی قلبم تا همیشه
مگه تو نخواستی بال من و تو بمونه پا برجا
من که ماندم ولی از تو خبری پیدا نمی شه
یک روزی یک وقت یجایی چشمم میوفته تو چشمات
اما این همون خیاله که به من هست تا همیشه
نمی خوام که نا امیدی بشینه تو قلب خست
چی دیدی خدارو شاید بشی مال من همیشه.
پیرمردی با پسرش در قطار نشسته بودند روبروی انها زن و مردی جوان نشسته بودند پسر دستش را از قطار بیرون اورد و گفت وای پدر نگاه کن دستم را نگاه کن در مسیر باد قرار گرفته چه باد خوبی چه مناظر قشنگی زن و مرد جوان به هم نگاهی کردند پسرک دوباره سرش را از پنجره بیرون آورد وای خدای من پدر دشتها را نگاه کن کوهها چه گلهای قشنگی آنجاست پدر نگاه کن باران ،باران دستانم را خیس کرد زن و مرد جوان بهم نگاهی کردند و به پیرمرد گفتند پسرت را به بیمارستان ببر پیرمرد گفت اتفاقا امروز بیمارستان بودیم پسرم تازه امروز بعد از سالها بینا
یی اش را بدست آورده