رویای خیس

مرا دوست بدار اندک ولی طولانی

رویای خیس

مرا دوست بدار اندک ولی طولانی

عشــ ـق سـاده

ســاده آمـدے  

سـاده بودے 

ساده مـانـ ـدے 

 سـاده رفــتـــ ـ ــے ...

ومـ ـن دیــوانـﮧ وار به ایـن مے  اندیـشـــمــ:

کـﮧ اے کـا ش تو

ســاده نمے آمدے

سـاده نمے بودے 

ســاده   نمے رفتے 

بــلـکـﮧ ســخــتـــ ـ  مے مـا ند ے

وتـا ابــ ــــــد مـا نـدنـے بــودے  



فقط براے تو

س..س..سردمه گرمم میکنی با حرفات؟بعد که گرمم کردی بغلم میکنی تا گرمتر بشم؟بعدش یه بوسه به لبام میزنی تا داغ بشم؟

داغ مثه اون قهوه ای که تو قرار اولمون خوردیم...داغ مثه اولین باری که با چشمای عاشقت تو چشمام زل زدی...داغ مثه دستات وقتی دستای سردمو میگیرن...

ای عشق من منو داغ وداغتر کن...اصلا بسوزونم...من این سوختن رو دوست دارم...

منو با حرفات گرم کن

تو چشمام خیره شو تا داغ بشم

بعد بغلم کن و یه بوسه به لبهام بزن تا داغتر بشم

و بگو که چه قدر دوسم داری تا بسوزم برات...

فقط برای تو...ای عشق اولو آخر من


روزهای رفتن

 

 روزهــا رفتــند و مـــــن دیـ ـگر 

خـود نمـــــیدانمــــ ـ کدامــینم 

آن مـ ـن ســـــرسـخـتــ ـ مغــرورمــ 

رو

یـا مـــــ ــن مغلــوب دیــریــنمـــــ ـ ـ 

قصــ ـِـِـِﮧ ے امــروزے دلــها

دیــرگاهے اســــــت که دل را ارزان مے خـرنـد  

آنـکـﮧ ارزان خـرد گـران نمے فـروشــد

دیــرگاهـے اسـ ـت در کوچــــﮧ هاے احســـاس

ردپــاۓ از وفـ ـا پیــدا نیـسـتـــ ـــ

و فقـطــ گهــگاهے عــــاشـقــــ ــ ـے مے بینی مســتـــ  

کــﮧ ز مــیخـانـﮧ عزیــمـتــ ـ کـرده

و شــاکـے اســـ ـت ز دسـت ســــــاقـ ـ ـے

کـﮧ دلـــــش را ارزان فـروخــــــتــ ــﮧ


اے ڪــﮧ دل را ارزان مے فــــروشـے

دل خـانـ ــﮧ ی احــــسـاس استـــــ ـ

میــکـده ے عشـــــــ ـ ـ ـق

و میـعــادگـاه عـشــــــ ـاق استـــ ـ ـ

و جــا ذبـ ــﮧے قلـ ــــب رازی است ادراکـے

از ادراک علـاقـــ ــﮧے مـاهـے بـﮧ آب

پروانــﮧ بـﮧ شمـع 

مجنــ ــون بــﮧ لیـلــ ـے

و مــــــ ـن بـﮧ تو


آرے مـــن همـانــمــــ ـ کـﮧ ســـــاقـ ـــے دل ز دســتانـمــ ربـود

تا کـــﮧ خـواســتــم مســت شـومــــ او را فروخــتـــــ 

مـــن نـدانـســتمــ ــ بــﮧ چــﮧ قیـمــت فـــــروختـــ ـ ـ

ولـــــے دریـافــتم شکــست وبــعد فروخـــــت

لیـــکن...

آیــــا قلــــــــ ـ ـب شکســتـــﮧ را همـــــ...

مے شـود فــــروخــــتــــــ ـــ؟؟!!!!!!!!




همــ ــ آواز

روزها در دیار بی کسی میگشتم

پی شاید چیزی

راهی 

یا شاید کسی

نمیدانستم پی چه. اما میگشتم

سرگردان

حیران

وبی کس در دیار بی کسی

تا که سر انجام پیدا کردم کسی

کسی هم رنگ عشق با دلی به بیکرانی دریا

کسی هم فریاد سکوت

کسی هم ناله ی سودا

و یک هم آواز

هم اوازی برای پرواز

به بیکران های بیکران تر

با عشقی شگرف در دل


دل بی کسم کسی یافت

کسی که عشق بی او بی معنا بود

کسی که دریا در برابر دل او کوچک بود

کسی که سکوت. بی او فریادی نداشت

وکسی که عشق را

در گوشهایم زمزمه کرد

و به من یاد داد 

چگونه دوست داشتن را

و هم آواز من شد

در دیار عاشقان

در کوی یاران

و در سرزمین عشاق

حال فریاد میزنم:

ای هم آواز من

دوستت دارم با تمام وجود

ای هستی من

میخواهمت بی هیچ ریا

و ای عشق من

عاشقتم با دلی تنها

فراموش کننده ی من

در صدای گرفته ام امروز رازی است مبهم

در سینه ی پر غصه ام دلی است شکسته

در اعماق نگاهم اشکی است ساکت

ودر گلوی سنگینم بغضی است خاموش

تو را به کدامین غزل توصیف کنم؟

ای فراموش کننده ی من

با کدامین داستان مرا به یاد خسته ات بیاورم

منی که از یادت رفته ام

در پشت ثانیه های زمان گم گشته ام

مرا به یاد اور

منم مونس شبهای دلتنگی ات

مرا صدا کن

با صدایی که روزی

با آوای دوستت دارمگوشهایم را نوازش میکرد

با همان دلی که روزی ثانیه ای لحظه ای

فقط برای من می تپید

با همان نگاهی  که سالهاست

مجذوب ترینش من هستم

مرا بخواه

با همان صدا همان دل وهمان نگاه

ای فراموش کننده ی من

من تو را خواهانم

با همان صدا همان دل وهمان نگاه...



بار دیرینه

من در گوشه ای از خلوت تنهایی شب

به تو می اندیشم

ولبهایم بارها لبهای پر عطش تو را صدا می زنند

و دستانم در طلب دستان تو آب می شوند

آه...

پس کجایی ای یار دیرینه ی من؟

می دانم صدایم را میشنوی

گوشهایت نوازش آوای مرا می شناسد

وهمواره در جستجوی این آواست

ای یار دیرینه ی من

بیا که کلبه بی تو تاریک است

آسمان غمگین

وگلهای امید پژمرده است

در فراق دوری تو

بیا که چشمانم در طلب کورسوی امیدی از چشمانت است

پس...

ای یار دیرینه ی من به کدامین سرزمین سفر کرده ای؟

بیا که وجود تنهایم در تمنای وجود عاشقت می سوزد

ودم بر نمی آورد

بیا تا روشن کنیم با هم این کلبه را

وتا آسمان باری دگر لبخند زند

و تا گلهای امید باری دگر برویند

بیا تا با هم عشق را باری دگر آغاز کنیم

عشقی که پایانی جز وصال نیابد

بار دیرینه ی من بیا

که در انتظار سبزت من خواهم ماند...




شریک همه خوابهای من تویی

زدی قلبمــــو شـکـستــی
دلــو بـه غریبـــه بستـــــی
شـــدی بــی خیـــال قلبم
می دونستم خیلی پستی!
دیگـه طـاقتــــم تمومــه
یاد تـــــو بـــودن حرومـه
آبــــروی عشقـــو بـردی
دیگـــه عاشقی کدومـه
دیگه عاشقت نمـی شم
آخــه قلــب تــو سیاهــه
تو دعـــا کن واسـه یــارت
داره مــیــاد تـــوی راهـــه
دیگه دستات واسه من نیس
تـو سرت خیـــال مـــن نیس
قهــر و نـــاز تـــوی چشمات
واسه اونه مــال مـــن نیس

حرف بزن تا اروم بگیرم

 

عــــــشـــــقـــــم 

یه روزی گفتی بی تو نمیشه  حالا داری میری واسه همیشه 

تو بهم گفتی که باهم میمونیم چی شده حالا که میگی پشیمونی..

جز تو کسی تو قلبم جا نداره

 

 

درست وقتی که لبخندتو دیدم همون لحظه به آرزوم رسیدم

بزار دنیامو  پای تو بریزم بزار حس کنم اینجایی عزیزم

با اینکه تازه به دلم نشستی یه حسی میگه خیلی وقته هستی

تو تصویر رویای قدیمی

خودت که میدونی عاشق چشاتم

درست وقتی که لبخندتو دیدم
همون لحظه به آرزوم رسیدم
بذار دنیامو پای تو بریزم
بذار حس کنم اینجایی عزیزم
با اینکه تازه به دلم نشستی
یه حسی میگه خیلی وقته هستی
تو تصویر یه رویای قدیمی
عزیزم تو تموم زندیگیمی

خودت که میدونی عاشق چشماتم
من تا آخر این زندگی همراتم
حرفمو باور کن خیلی دوست دارم
من بی عشق تو از زندگی بیزارم

میترسم یه روزی ازم جدای شی
میترسم دیگه عاشقم نباشی
همیشه نگران عشقمونم
عزیزم بذار عاشقت بمونم
ببین پر شده از تو روزگارم
به غیر از تو کسی رو دوس ندارم
واسه من تو یه عشق بی نظیری
به این راحتی از دلم نمیری

خودت که میدونی عاشق چشماتم
من تا آخر این زندگی همراتم
حرفمو باور کن خیلی دوست دارم
من بی عشق تو از زندگی بیزارم




زود بیا تا تموم بشه انتظار


زمستون زیره ابر هاست همین ابرهای تیره

همین روز هاست که اونم با من گریه اش بگیره

پر از روزای بی تو پر از روزای سردم

میدونی چند تا پاییز و بهارو گریه کردم؟

برای من که عشق رو تو چشم تو شناختم

واسه من که خودم رو به دنیای تو باختم

تورو دیدن میتونه بشه روزه تولد

میشه چشمات رو دید و دوباره عاشقت شد

من از روزای بی تو دلم خیلی گرفته

تو نیستی جز تو با کی  بگم از چی گرفته؟

تو که واسه جدایی یه قلب سنگی داشتی

واسه تنهاییم ای کاش یکم دلتنگی داشتی



تو میری

تو میروی و من فقط نگاهت می کنم

تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم

بی تو...

یک عمر فرصت برای گریستن دارم

اما ....

برای تماشای تو ...

همین یک لحظه باقی است و شاید...

همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم

                          

خداوندا !!!

اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگویم، هزاران جلد کتاب می شود

ولی آنچه در دل دارم یک جمله بیش نیست: دوستت دارم.

                            

دوست داشتن همیشه گفتن نیست گاه سکوت است وگاه نگاه....







ثانیه به ثانیه تو ازم دور میشی

ثانیه به ثانیه تو ازم دور میشی
چرا خورشیدک من داری کم نور میشی
ثانیه به ثانیه لحظه های بی تپش
بزار اشکام بریزن دست رو گونه هام نکش


این جدایی به خدا حق من نیست
گریه های بی صدا حق من نیست
مرگ این خاطره ها حق من نیست
این غم بی انتها حق من نیست

 

ثانیه به ثانیه   شبا هرشب بی قرار

من شکستم  تو دیگه  تلخیش و به روم نیار

بزار اشکام بریزن   بزار بی نفس بشم

نمیدونی من  دارم چه عذابی میکشم